در این نوشتار، برنامه یوم الجدید اشاره ای بـه تاریخچه مسأله حق و تکلیف شده هست که درون مباحث فرق اسلامـی ابعاد گسترده ای داشته است. برنامه یوم الجدید در

مسائل کلامـی، موضوعاتی همچون حسن و قبح عقلی، جبر و اختیـار، تفضلی یـا استحقاقی بودن ثواب، از دیر باز مورد مناقشـه بوده است. برنامه یوم الجدید درون حالی کـه اشاعره تنـها از تکلیف سخن مـی گفتند، شیعه و معتزله حقوقی را نیز به منظور بنده قائل بودند. از این مـیان، حسن و قبح عقلی خود کلید حل بسیـاری از مباحث و عقاید شیعه امامـی و معتزله هست که پاداش الهی را بـه استحقاق مـی دانستند. برخی نیز مانند علامـه طباطبایی دیدگاهی نزدیک بـه اشاعره دارند. امروزه، برخی مسأله را با نگاه برون دینی نگریسته از بستر اصلی خارج مـی کنند و حقوق بشر مصوب سازمان ملل را معیـار ارزیـابی حقوق و تکالیف مـی دانند. درون نتیجه اگر اسلام موافق با آنـها نبود راه حل را درون این مـی دانند کـه گفته شود این حقوق، دینی نیستند، بلکه برون دینی هستند و اثبات یـا سلب آنـها از سوی دین نخواهد بود. حتما گفت حتی پذیرش حسن و قبح عقلی، و برون دینی بودن این موضوع، باز هم هیچ دلیل عقلی بر معیـار بودن حقوق بشر سازمان ملل درون این زمـینـه وجود ندارد، بویژه کـه منشور اسلامـی آن نیز تدوین شده است. نیز جدا باورهای دینی از برنامـه ها ابتر دین است.

حق و تكلیف یكی از اساسی ترین مباحث امروز و دغدغه های فكری نسل حاضر است. این مسأله اگر چه درون عصر حاضر مورد توجه جدی قرار گرفته است؛ اما بـه هیچ وجه جدید نیست. درون گذشته نیز این بحث درون بین مسلمانان بـه شدت جریـان داشته و حتی درون اصول دین ردپای این بحث بـه طور جدی دیده مـی شود.
بحث از حق و تكلیف بـه دو صورت ممكن است: برنامه یوم الجدید یكی بـه صورت بیرون دینی و دیگر درون دینی. هریك از دو نوع بحث، هم ممكن هست و هم انجام شده، و هر دو نوع بحث ضرورت دارد.
در بحث بیرون دینی، پیش از اینكه دیندار باشیم یـا خود را ملزم بـه بی دینی بدانیم، از اصولی بحث مـی كنیم كه مـی تواند معیـار داوری ما درباره روش حقوقی و حقوق و تكلیف باشد. اینكه مـی گوییم بیرون دینی؛ بـه معنای ضد دینی نیست، بـه این معنی هست كه معیـار ارزیـابی ما درباره حق و تكلیف یك امر كلی بیرونی هست كه گزاره های شرع را نیز با این معیـار مـی سنجیم، و نـه تنـها درون امور فرعی، كه حتی درون اصول دین نیز این بحث های بیرونی جایگاه اساسی دارد.
بحث های بیرون دینی درون گذشته بر محور پذیرش یـا ردّ حسن و قبح عقلی دور مـی زد، اما امروزه دست كم درون ظاهر شكل متفاوتی دارد، مثلاً بـه جای حسن و قبح عقلی كه یك مسأله كلی است، امروز از یك واقعیت بیرونی كه پشتوانـه سیـاسی فرهنگی قوی دارد و با اهرم های اقتصادی و نظامـی، اگر چه یك سویـه، اجرا مـی شود، سخن گفته مـی شود و آن منشور جهانی حقوق بشر هست كه درون سازمان ملل بـه تصویب رسیده است. آنچه درون حقوق بشر مورد توجه قرار گرفته درون دو جنبه مـی تواند خلاصه شود:
1. محتوای حقوقی این قانون، عادلانـه بودن، و دربردارنده راهكار روابط بین المللی، روابط بین دولت ها و ملت ها و روابط اجتماعی است، و بدین لحاظ، تساوی انسان ها و حقوق آنـها را یـادآور شده است. محتوای حقوق بشر به منظور بسیـاری از دانشمندان و روشنفكران جای هیچ گونـه تردید و چند و چون ندارد، حق و عادلانـه هست و جایگزینی نیز به منظور آن تصور نمـی رود.
كسانی كه با این نگاه بـه حقوق بشر نظر مـی كنند طبیعی هست كه آن را معیـاری به منظور درستی، حقانیت و عادلانـه بودن تمامـی قوانین دیگر بدانند.
2. پشتوانـه اجرایی این قانون. حقوق بشر بـه عنوان یك قانون بین المللی، درون شرایط سخت بین المللی و پس از تجربه تلخ جنگ و آثار مخرب آن تصویب شد، بـه همـین سبب به منظور مردم بحران دیده درون كشورهایی كه جنگ درون آنجا ویرانی و مرگ بـه ارمغان آورده بود، همانند مائده ای آسمانی شیرین و پذیرفتنی بود، و به هر صورتی كه بود بـه تصویب كشورهای عضو نیز رسید. اما مسأله تنـها یك تصویب نبود. خاستگاه این قانون بیشتر غربی بود، ا گرچه كشورهای دیگر نیز بی نقش نبودند، اما نقش محوری غرب درون این قانون روشن تر از آن هست كه بتوان آن را نادیده گرفت. كشورهای قدرتمند غربی كه گویی خود را صاحب این قانون مـی دانستند این حق را نیز بـه خود دادند كه خود را مجری آن بدانند. توانمندی این قانون، نشان توانمندی فرهنگ غرب نیز مـی توانست باشد، و پذیرش آن از سوی مردم هر كشوری نشان تمدن آن كشور… بنابراین دانشمندان غربی بـه پشتوانـه فرهنگی آن پرداختند؛ و هنرمندان بـه نشان ارزش های مثبت، و كشورهای قدرتمندتر نیز بـه عنوان مجری آن، نقش اخطاردهی، تهدید و اقدام بـه حمله و یـا محاصره اقتصادی و سایر راهكارهای فشار بر كشورهایی را كه ـ بـه زعم ایشان ـ با این قانون نمـی ساختند ایفا كردند.
این بحث از دو جنبه مجال گفت و گو دارد.
جنبه اول محتوای این حقوق است. این حقوق بی شك یك دستاورد مـهم بشری هست وگامـی اساسی درون راه صلح، امنیت جهانی و عدالت بـه شمار مـی رود، اما این معنای بی عیب و نقص بودن آن نیست، زیرا درون تصویب این قانون، برخی از امور بدیـهی نادیده گرفته شده است؛ از جمله اینكه دین و مناسبات دینی بـه قانونی اجتماعی درون آن چندان بـه رسمـیت شناخته نشده است، برخی از ارزش های مسلم ادیـان الهی درون آن نادیده گرفته شده است. بـه همـین سبب بود كه كشورهای اسلامـی حقوق بشر اسلامـی را نوشتند و در قاهره بـه تصویب رساندند.
در بعد دوم مناقشـه جدی تری وجود دارد؛ حتی اگر همـه بپذیرند كه این قانون هیچ نقصی ندارد، برخورد سیـاسی و گزینشی با ملت ها و كشورها درون رابطه با این حقوق به منظور هیچ شخص مطلعی پوشیده نیست. اما گذشته از این مناقشات، این حقوق مـی تواند تعدیل شود و از دایره بسیـار تنگ و محدود و محدودیت آفرین خود خارج شود، و تفسیر خاص برخی از كشورها از آن نیز جای خود را بـه تفسیر عام تری بدهد كه كشورهای اسلامـی و دیگر كشورهای غیر غربی نیز بتوانند از مزایـای آن برخوردار شوند.
مباحث نو درباره حق و تكلیف
همان گونـه كه گفتیم، حق و تكلیف امروزه هم مورد توجه و بحث قرار مـی گیرد، اما این بار سخن از جبر و اختیـار نیست، تفضلی بودن یـا استحقاقی بودن پاداش الهی نیز، مانند امكان تكلیف بـه مالایطاق یـا عدم امكان آن سرعنوان مباحث امروزی نیست، اما برگشت بسیـاری از مباحث امروز نیز بـه همان ریشـه ها است، و به گونـه ای با آن مباحث شباهت دارد. ولی بـه هر حال ، دشواری های جدیدی كه سرراه مسلمانان قرار گرفته هست چالش های فكری جدیدی را درون این زمـینـه بـه وجود آورده است:
«اگر درون كلام پیشینیـان، سخن از جبر و اختیـار و تكلیف فوق طاقت مـی رفته و موافقان و مخالفان مـی یـافته، و جامعه مسلمـین از سر عِرق و غیرت دینی بدان مناقشات جواز و رواج مـی داده است، امروز نیز بحث فرادینی از حقوق بشر درون جامعه اسلامـی مـی حتما بحثی محترم و مبارك محسوب شود و منادیـان و معان و مباشران آن مـی حتما از تكریمـی خداپسندانـه برخوردار باشند و نتایج آراء شان مقبول حكومت و برمسند عمل بنشیند».1
بحث فرادینی چه مفهومـی دارد؟ آیـا منظور همان برون دینی است، یـا بـه معنای این هست كه با این نگاه شخص فارغ از دغدغه دینداری بـه بررسی و اظهارنظر بپردازد وعمل كند؟ اگر بـه معنای بحث برون دینی باشد، اما با قصد شناخت بهتر دین و قوانین، همان گونـه كه درون حسن و قبح عقلی كه درون گذشته محور بحث اشاعره از یك سو و شیعه و معتزله از سوی دیگر بود، این گونـه بحث، هم سودمند هست و هم راهگشا. اما اگر فرادینی بـه معنای احساس بی نیـازی از دین و یـا نادیده گرفتن دین باشد، یـا بـه طور پیش فرض، دین را از دخالت درون امور سیـاسی و اجتماعی معاف بداند، سودی درون پی نخواهد داشت؛ چرا كه نمـی توان از جامعه دینداران خواست كه مبانی سكولار درون حقوق و سیـاست را معیـار ارزشیـابی قرار بدهند. با چنین نگاهی نمـی توان دغدغه دینداری را جدی گرفت، زیرا این دو ناسازگارند.
به نظر مـی رسد تلاش برخی بر این هست كه معیـار ارزیـابی تمامـی ارزش ها را ارزش های لیبرالیسم دانسته و بر این اساس، بـه جای توجه بـه تكالیف، بـه حقوق بشر بیشتر توجه شود.
واقعیت این هست كه لیبرالیسم كه اساس دمكراسی نوین است، خود با چالش های جدی و بنیـان براندازی درون غرب روبه رو است، چنان كه برخی از جدی ترین نظریـه پردازان غرب، مسیر موجود را نـه بـه سمت و سوی ارزش های دمكراتیك، بلكه بـه سوی ارزش هایی مـی دانند كه دلخواه نظام های حاكم بر غرب است. اگر چه نقد این دسته بر خود ارزش ها نیست، بلكه بر شعار دهندگانی هست كه از این شعارها بـه نفع گسترش و بقای قدرت خویش بهره مـی جویند، اما برخی دیگر از دانشمندان بر خود مبانی لیبرالیسم و دمكراسی تاخته و آن را بـه نقد جدی كشیده اند، كه اهل نظر و مطالعه از این نقدها بی اطلاع نیستند، درون اینجا نقد این ارزش ها یـا نفی تمامـی آنـها مورد نظر نیست.
اما برخی از روشنفكران درون كشورهای اسلامـی، پرحرارت تر از نظریـه پردازان اصلی لیبرالیسم، بـه دفاع از ارزش های آن پرداخته و بر این نظرند كه ارزش های دینی را نیز حتما با ارزش های برون دینی، و مشخصاً لیبرالیستی محك زد، و در هنگام ناهمخوانی، آن ارزش ها را بر ارزش های دینی ترجیح داد.
برخی شاید از روی دلسوزی خواسته اند مـیان حقوق بشر و اسلام همسازی وهماهنگی ایجاد كنند، اما برخی دیگر این هماهنگی را ناممكن دانسته اند، و در نتیجه حكم كرده اند كه حقوق بشر چون حقوق برون دینی است؛ بعد باید بر حقوق دینی مقدم داشته شود. از جمله آقای سروش، چهار مسأله را نام مـی برد كه درون فقه و در اعلامـیه حقوق بشر مصوب قاهره وجود دارد، ولی با حقوق بشر غربی هم خوانی ندارد، و چون حقوق بشر غربی فرادینی است، بعد باید مقدم داشته شود. ایشان با این حال مـی پذیرد كه نمـی توان انتظار داشت مسلمانان این نظر را بـه راحتی بپذیرند. یعنی تنـها بـه این دلیل كه حقوق بشر فرادینی است.
باید گفت چنین نیست كه اسلام، حقوق و كرامت انسان را نادیده گرفته باشد، بلكه مسأله عمده این هست كه مسائلی مانند ارث زن ـ از باب نمونـه ـ حتما در ساختار حقوق اسلامـی و تكالیف مالی زن و مرد بررسی و ارزیـابی شود، با این نگاه خواهیم دید كه این تفاوت، سبب تبعیض نیست؛ زیرا همـین زن، افزون بر این كه نفقه كسی را بر عهده ندارد، هزینـه زندگی خودش نیز برعهده شوهر و پدر است. اسلام یك برنامـه منسجم است، نمـی شود برخی از احكام آن را گرفت، و با قسمتی از حقوق غرب مقایسه كرد، كه آن نیز یك سازواره دارای انسجام است.

 

نؤمن ببعض و نكفر ببعض!

اسلام و قرآن همواره بر این تأكید دارند كه جهان بینی، معارف و قوانین اسلام، یك كل منسجم است، باور و برنامـه درون آن هماهنگ است؛ كسی كه بـه یگانگی پروردگار و آفریدگار هستی باور دارد و آن را گواهی مـی دهد، برنامـه زندگی خویش را نیز بر اساس برنامـه او تنظیم مـی كند. چنین باوری او را از پرستش و كمك خواستن از غیر «الله» یـا پذیرش و پرستش طاغوت باز مـی دارد وگر نـه كافر بـه حساب مـی آید:
«والذین كفروا أولیـاؤهم الطاغوت…» بقره/257
چنان كه حق ندارد داوری درون امور خویش را بـه دست طاغوت بسپارد:
«یریدون أن یتحاكموا لی الطاغوت و قد أمروا أن یكفروا به…» نساء/60
مـی خواهند داوری درون امور (اجتماعی) خویش را بـه طاغوت بسپارند؛ درون حالی كه فرمان داده شده اند كه بـه طاغوت كفر بورزند…
برنامـه طاغوت ها بـه سویی جز صراط مستقیم است. قرآن خود برنامـه دارد، و این برنامـه كه حق و تكلیف را مشخص مـی كند مرزهای قوانین الهی هست كه نباید از آنـها فراتر رفت.
عدالت یعنی رعایت حقوق و تكالیف درون چارچوب قانون الهی، و ستم، نقطه مقابل آن است؛ عبور از این مرزهای قانون الهی، نـه تنـها ظلم بر دیگران كه بر خویش نیز هست.
«…و تلك حدود الله و من یتعدّ حدود الله فقد ظلم نفسه…» نساء/1
اینـها مرزهای (تعیین شده از سوی) خدا است، هر كه از این مرزها بیرون رود بر خویشتن ستم كرده است.
این حدود، همان حقوق و تكالیف هست كه انسان ها نسبت بـه هم، نسبت بـه جهان و نسبت بـه خدای متعال دارند؛ البته حق انسان بر خداوند را خداوند بر خویش واجب كرده است:
«كتب علی نفسه الرحمة» انعام/12
اگر كسی مـیان باور و برنامـه تفكیك قایل شود، درون عین باورمندی بـه خدا،برنامـه های تعیین شده از سوی او را نپذیرد، یـا گزینشی رفتار كند؛ برخی را بپذیرد و برخی را نپذیرد و به دست فراموشی بسپارد، چنین كسی نمـی تواند بـه نسبت آنچه انجام داده مزد و پاداش بخواهد. و در این جهت فرق نمـی كند كه پاداش بـه تفضل باشد یـا استحقاق، زیرا بند دیگری از كتاب قانون الهی این شیوه گزینشی را طرد مـی كند و مـی گوید: این كتاب یك برنامـه كامل است، و نمـی توان برخی از قوانین آن را پذیرفت و برخی را كنار گذاشت:
«…أفتؤمنون ببعض الكتاب و تكفرون ببعض فما جزاء من یفعل ذلك منكم إلاّ خزی فی الحیوة الدنیـا و یوم القیـامة یردّون إلی أشدّ العذاب و ماالله بغافل عمّا تعملون» بقره/85
آیـا بـه بعضی از دستورات كتاب آسمانی ایمان مـی آورید و به بعضی كافر مـی شوید؟ به منظور كسانی از شما كه این عمل (تبعیض درون مـیان احكام و قوانین الهی) را انجام دهند جز رسوایی درون این جهان چیزی نخواهد بود، و روز رستاخیز بـه شدیدترین عذاب ها گرفتار خواهند شد.
همـه قوانین این گونـه است. كسی كه از مـیان صدها ماده قانونی فقط یكی را محترم نشمرده باشد مؤاخذه خواهد شد، مانند راننده ای كه با تخلف از یك ماده قانون راهنمایی جریمـه مـی شود.
لازم هست به این نكته اشاره شود كه فرق هست بین كسی كه حكمـی را بـه گونـه ای دیگر مـی فهمد ـ كه چه بسا شناخت او حجت و عمل او مجزی باشد ـ با كسی كه بـه اصل حكم شرعی اعتراف دارد، ولی بـه دلیل ناسازگاری آن با یك قانون دیگر، قانون اسلام را كنار مـی گذارد. اگر تنـها بـه دلیل حكم عرف، یـا قوانینی كه درون فلان مجمع یـا نـهاد تصویب شده یـا چند كشور بـه آن رأی داده اند، حكم خدا را بـه حالت تعلیق درون بیـاوریم، این گزینشی عمل كردن است؛ بویژه اگر درون مورد آن مـیان مسلمانان اتفاق وجود داشته باشد. بحث برون دینی كردن نیز درون اینجا بیرون رفتن از بستر اساسی مسأله است.

پذیرش گزینشی دین

اكنون نمونـه ای از این دست نظریـه پردازی را مورد بررسی اجمالی قرار مـی دهیم. این تلاش ها بی تردید اه اجتماعی و سیـاسی مشخصی را دنبال مـی كنند، چرا كه اگر یك تلاش روشنفكرانـه، هدف اجتماعی خاصی را دنبال نكند، بیـهوده خواهد بود، بعد لازم هست در این بررسی با نگاه هرمنوتیكال، این فعالیت اجتماعی مطالعه و هدف آن كشف شود.
به بیـان دیگر، حتما این تلاش ها را همان گونـه كه بفهمـیم كه عرضه كنندگان از طرفدارانشان انتظار دارند، و همان چیزی را از كارشان بفهمـیم كه آنان انتظار دارند هوادارانشان بفهمند. با این روش ما با متن؛ نـه بـه عنوان پدیده ای صامت، بلكه بـه عنوان یك كردار اجتماعی معنی دار روبه رو مـی شویم. زیرا سخن گفتن، بـه تعبیر جامعه شناسی معنی كاو، كردار معنی دار اجتماعی است، همان گونـه كه سكوت و حتی انصراف نیز، بـه نظر این مكتب، كردار اجتماعی معنی دار بـه حساب مـی آید.2 بـه همـین دلیل آنان رابطه وثیقی بین متن و كردار اجتماعی برقرار مـی بینند.3
یكی از كارهای مـهمـی كه برخی از روشنفكران انجام مـی دهند این هست كه بسیـاری از اساسی ترین مباحثی را كه درون حوزه دین از آن سخن بـه مـیان آمده و دین درباره آن برنامـه یـا داوری دارد، از بستر دینی خارج كرده و به اصطلاح، با نگاه برون دینی بـه آن مـی نگرند و نظریـه مـی دهند.
بی تردید طبیعت برخی از مباحث بـه گونـه ای هست كه حتما برون دینی بحث شود، اما این سبب شده كه عده ای تمام مسائل را برون دینی كنند و سپس درباره آن سخن بگویند.
بسیـاری نیز درون اصل بـه دین اعتقادی ندارند که تا نیـاز بـه شناخت نظر دین داشته باشند، آنان مباحث علمـی و ارزشی یـا مسائل اجتماعی را با نگاه برون دینی مطالعه و بررسی مـی كنند؛ بی آن كه ملامتی بر آنان باشد، یـا ما ملزم بـه رعایت نظر آنان باشیم.
اشكال درون این هست كه كسی بـه عنوان روشنفكر دینی، یـا قرآن شناس، بخواهد دایره باورها و برنامـه های دین را تنگ كرده و به سخن آن درون جایی كه حتما گوش بدهد گوش ندهد و به این نیز بسنده نكرده درون هنگام سخن گفتن دین جنجال و هیـاهو بـه راه اندازد و از رسیدن صدای دین بـه گوش مخاطبان جلوگیری كند. این افراد گاه آنچه را مـی كوشیده اند درون لفافه نگاه دارند، آشكارا نشان داده اند.
مثلاً ابوزید (روشنفكر مصری، كه آثاری از وی بـه فارسی نیز ترجمـه شده) كه تلاش مـی كند خود را اسلام شناس معرفی كند و رشته تخصصی خود را علوم قرآن مـی داند، از اینكه برخی از روشنفكران درون مسائل مربوط بـه زنان، بـه متون قرآن و حدیث استناد كرده اند، برآشفته و آنان را نكوهش كرده توصیـه مـی كند درون این مباحث برون دینی بحث كنند و گرنـه با نگاه درون دینی پیروزی از آن اسلام گرایـان و عالمان اسلامـی خواهد بود.
«بی تردید مسأله زن جز بـه عنوان مسأله ای اجتماعی قابل گفت وگو نیست، وارد كردن آن درون مسائل دینی، لوث كردن آن هست و سبب از بین رفتن تمامـی امكانات گفت وگوی آزاد درباره آن خواهد شد… و این از تفكر آزاد جلوگیری مـی كند».4
هدف او آن قدر درون لفافه نیست كه نتوان بدان دست یـافت و به همـین جهت بدین گونـه مـی تواند تحلیل شود:
یك. مسائل مربوط بـه زن از مسائل اجتماعی است.
دو. حكم مسائل اجتماعی را نباید درون متون دینی جست وجو كرد.
سه. جست وجوی مسائل اجتماعی، از جمله موضوع زن درون قرآن و حدیث، لوث كردن قضیـه است، و بنابراین بـه هیچ صورتی نباید تن بـه این كار داد. بحث حتما برون دینی باشد.
چهار. بنابراین، درباره مسائل زن نباید با دانشمندان علوم دینی، درون چارچوب متون دینی گفت وگو كرد، زیرا این كار جلو گفت وگوی آزاد را مـی گیرد.
همـین نویسنده، درون همان كتابی كه این سخنان را گفته، عمل خویش را اجتهاد خوانده، همان چیزی كه درون اسلام به منظور آن پاداش درون نظر گرفته شده است.5
گویـا هدف، بیرون بردن بحث از دایره دین است، نـه اینكه طبیعت آن بحث برون دینی باشد.
یكی از عناوینی كه درون این زمـینـه جلب نظر مـی كند این پرسش هست كه آیـا ما حق داریم دیندار باشیم یـا مكلفیم؟

دینداری؛ حق یـا تكلیف

پاسخ درون دینی كه از متون دینی از جمله اسلام بـه دست مـی آید دینداری را تكلیف مـی داند، امّا از آنجا كه حق و تكلیف دو روی یك سكه اند، دینداری درون برابر خداوند یك تكلیف است، «ما خلقت الجنّ و الإنس إلاّ لیعبدون» اما همـین تكلیف، حق نیز هست؛ هنگامـی كه درون برابر دیگران باشد. دینداری حق است؛ بـه این معنی كه كسی حق ندارد جلو دینداری كسی را بگیرد، بویژه دین حق را كه درون منطق قرآن همان اسلام است؛ اسلامـی كه شامل تمام ادیـان حقه سابقه هم مـی شود. جلوگیری از دینداری یـا انجام شعایر الهی سدّ سبیل است، و مبارزه با خداوند متعال و رسول خدا(ص) است، كه كیفر آن بسیـار شدید است.
انتخاب دین و گردن نـهادن بـه دین، مرحله ای هست كه درون آن اكراه و اجباری نیست: «لاإكراه فی الدین»، اما بعد از گردن نـهادن بـه دین و پذیرش حقانیت آن، گزینشی عمل كردن درباره قوانین آن پذیرفته نیست. حق پذیرفتن یـا نپذیرفتن یك دین را داریم، اگر چه آثار خود را دارد، اما بعد از پذیرفتن اصل دین، نمـی توان برنامـه های آن را بـه دلخواه طبقه بندی كرد؛ برخی را پذیرفت، و برخی را كنار زد. این منطق قرآن است.
برخی مدعی شده اند كه این بحث، برون دینی است، یعنی نباید از دین بپرسیم كه دینداری حق هست یـا تكلیف، حتما این پرسش را درون بیرون از دین بررسی كرده و برای آن پاسخی بیـابیم. اینك پرسش دیگری مطرح مـی شود:
اگر مسأله برون دینی باشد، آیـا پاسخ یك دیندار و یك فرد بی دین مانند هم است، یـا متفاوت؟
ممكن هست كسی بگوید درون این مسأله پاسخ هر دو حتما یكسان باشد، زیرا داور این بحث خرد است، و خرد حكم یكسان مـی دهد، تفاوت هنگامـی ایجاد خواهد شد كه دو داور وجود داشته باشد؛ یكی دین و دیگری خرد، اما اگر از دین بخواهیم درون این زمـینـه ساكت باشد طبیعی هست كه فقط یكی از این دو داور حكم خواهد راند، و آن داور عقل است.
این سخن درست بـه نظر نمـی رسد؛ به منظور اینكه اولاً كسی كه دغدغه دین دارد با كسی كه دغدغه دین ندارد، نمـی تواند درمورد حق و تكلیف یكسان بیندیشد و یكسان نتیجه گیری كند. چه آنكه حتی مفاهیمـی مانند عدالت درون این صورت معنای متفاوت، یـا دست كم مصادیق متفاوت خواهد داشت، و این تفاوت البته با حكم خرد ناسازگار نخواهد بود، زیرا كسی كه آفرینش را دارای آفریدگاری مـی داند كه مانند خدای قرآن، حكیم، غفور، مـهربان و مدبّر جهان هستی است، كه به منظور شایسته كاران و بدكاران پاداش و كیفر درون نظر گرفته، بـه حكم عقل ملزم هست كه از برنامـه های او اطاعت و پیروی كند، و اجرای قانون او را درون مورد خود یـا دیگران عدالت بداند، او با كسی كه بـه خدایی باور ندارد، هرگز درباره عدالت بـه عنوان یك مفهوم، یكسان فكر نمـی كند.
ثانیـاً: بر فرض آنكه اصلاً پای دین درون مـیان نباشد، باز هم خرد درون مـیان همـه مردم بـه یكسان حكم نمـی كند، كسی كه درون محیط فرهنگی بزرگ شده، نوعاً سنت ها و رسم های جاری سایر فرهنگ ها بـه نظرش عجیب، ناپذیرفتنی و حتی غیرعاقلانـه و غیرعادلانـه خواهد آمد. یعنی تفاوت فرهنگ ها سبب تفاوت دیدگاه اشخاص درباره ارزش ها مـی شود. ممكن هست در این تفاوت حق با این باشد، یـا با آن، اما بـه هر حال این اختلاف ها هست و جای انكار ندارد.
منظور پذیرش نسبیت فرهنگی و ارزشی و حل مشكل بـه روش پست مدرنیسم نیست، زیرا ما مـی پذیریم كه ممكن هست این یـا آن طرف اشتباه كرده باشد، یـا حتی هر دو طرف، و حق چیز سومـی باشد، اما درون عین حال عقل بشری نتوانسته هست داوری یكسانی درون مسائل عمده حقوقی و ارزشی داشته باشد.
ممكن هست به اكثریت تكیـه شود، اما الزاماً همـیشـه اكثریت بر حق نیستند. همان گونـه كه درون سطح یك كشور اقلیت بودن بـه معنای ناحق بودن نیست، درون سطح جهانی نیز اكثریت ملاك درستی یـا حقانیت نیست، بویژه اگر اكثریت بـه اقلیت با نگاه عاقل اندر سفیـه بنگرند یـا اه استعماری و سلطه جویـانـه و رقابت های پنـهان و آشكار وجود داشته باشد كه جلو داوری درباره حقیقت را بگیرد؛ چنان كه درون زمـینـه حقوق بشر نیز گاه اختلافات این گونـه است.
بنابراین اجمالاً مـی توان گفت كسی كه دغدغه دین دارد، با آن كسی كه این دغدغه را ندارد، با داوری برون دینی، یكسان داوری نمـی كند. نمـی گوییم عقل انسان دیندار با عقل انسان بی دین تفاوت دارد، مـی گوییم شخص دیندار جهان هستی را بـه گونـه ای مـی بیند و شخص غیرباورمند بـه دین بـه گونـه دیگر، این تفاوت درون هستی شناسی، بـه طور فطری تفاوت درون ارزشگذاری را درون پی خواهد داشت.
حتی اگر بـه گسست رابطه منطقی حتما و هست نیز معتقد باشیم، باز هم این رابطه قابل قطع شدن نیست، انسان فطرتی دارد كه بر اساس آن هر روز كه بردانسته ها و تجربه هایش افزوده، بر اساس آگاهی های جدید، ارزشگذاری هایش درباره كردار و رفتار و اعتقادات نیز عوض شده است. بیرون آوردن كلیـه یك انسان سالم، زمانی كه باور بـه سودمند بودن این كار به منظور سلامتی شخص دیگر كه كلیـه به منظور او هدیـه مـی شود وجود نداشت، یك جنایت بود، ولی امروزه همـین عمل مـی تواند یك عمل انسانی و انسان دوستانـه تلقی شود.
مثال دیگر، كسی كه مـی داند خطر سیم برق دیگری را تهدید مـی كند، وظیفه دارد كه او را آگاه سازد، این آگاه ساختن یك كار اخلاقی هست و ارزشمند، طرف مقابل نیز بعد از آن از صمـیم قلب از او تشكر خواهد كرد. طبیعی هست كه چنان شخصی دیگر بـه این نخواهد اندیشید كه آیـا سخن هیوم درست است، و بین هست و باید رابطه منطقی وجود دارد، یـا عكس آن درست است؟ هم اخطار دهنده كار خود را درست و خوب مـی داند و هم اخطار گیرنده، اخطار گیرنده نیز درون این مورد اگر بـه اخطار گوش ندهد، بـه یقین مورد ملامت قرار مـی گیرد. آثار حقوقی و اخلاقی عمل از یك سو، و كیفر اخروی الهی از سوی دیگر حتمـی است.
این رابطه بین اطلاع شخص اول و لزوم هشدار وی بـه نفردوم ،به یقین یك كار اخلاقی است، و پرهیز این یك نیز تصمـیمـی هست كه همـه از او انتظار دارند، و این انتظار، سبب مـی شود كه سرپیچی وی را خودكشی تلقی كنند.
كسی كه بـه آخرت یقین دارد، اخطار و انذار انبیـا را جدی گرفته است، و كیفری مانند آتش جهنم را مـی پذیرد، بـه طور طبیعی، از هر چیزی كه سبب افتادن او بـه آتش باشد دوری خواهد جست، از جمله اینكه درون بررسی شناخت حقوق و وظایف خویش فقط بـه این نخواهد اندیشید كه بـه دلیل قرارداد اجتماعی، یـا نیـاز طبیعی بـه همكاری دیگران، حتما به قوانین احترام بگذارد، او اولاً انتظار دارد كه قانون درون راستای نجات و او و دیگران باشد، و ثانیـاً به منظور نجات اخروی خویش، ممكن هست از بسیـاری از حقوق مسلم و ثابت خود بـه نفع باور خویش و مردم هم كیش خود صرف نظر كرده گاه درون صورت لزوم، اصلی ترین سرمایـه و حق خویش را كه حق حیـات هست در این راه فدا كند، نمونـه های این كار فراوان اند.
برخی گفته اند دینداری یك حق است، و نـه تكلیف، به منظور همـین ورود و خروج از دین آزاد است، و دین را بـه مجلس تشبیـه كرده اند، مجلسی كه نمایندگان آن منتخب مردمند، و معقول نیست كه این مجلس بعد از روی كارآمدن ماده قانونی تصویب كند كه مردم حق انتخاب ندارند.
ولی این تشبیـه مع الفارق است، زیرا نماینده مجلس و مجلس نمایندگان، مشروعیت و قانونی بودن خویش را از رأی مردم مـی گیرند، اما دین، مشروعیت خویش را از خداوند مـی گیرد، انتخاب دین بـه معنای اعتراف بـه حقانیت آن است؛ بـه عنوان مجموعه ای كامل از باورها و برنامـه ها، نـه بـه معنای مشروعیت بـه دین.
دین حق، برنامـه خدایی هست برای خوشبختی دنیـا و رستگاری درون آخرت، به منظور انسان ها فرستاده شده. پیـامبران نیز جز به منظور هدایت و اینكه از آنان پیروی شود نیـامده اند. تشبیـه دین بـه هر چیزی دیگر غیر از خود دین نارسا است. دین، دین است، مجموعه كامل و منسجمـی از باورها و برنامـه های سعادت آفرین. معیـار درستی احكام دین قرار دادنِ این مجمع یـا آن نـهاد ـ كه دین و برنامـه های آن را به منظور حاكمـیت بر جامعه از اساس نمـی پذیرد و پیش فرض آن تساوی همـه ادیـان، اعم از حق و باطل، آسمانی و زمـینی هست ـ ستم بر دین و جامعه انسانی است.

دو روی یك سكه

حق و تكلیف، دو روی یك سكه اند، حقوق از هر دو بحث مـی كند. مسأله حق و تكلیف یك بار با نگاه حقوقی مورد بررسی قرار مـی گیرد، بار دیگر با نگاه كلامـی. با نگاه دوم، این بحث درون بین فرق اسلامـی سابقه دیرینـه دارد؛ بویژه مجادله اشاعره و معتزله درون این مـیان بسیـار شدید بوده و گاه سبب درگیری هایی نیز شده است.
استحقاق یـا تفضّل درون پاداش ها، جبر و اختیـار، قاعده لطف كه درون ارسال رسل و حجج الهی مورد استناد قرار مـی گیرد، تكلیف بـه مالایطاق و برخی از عناوین دیگر، مباحث بسیـار جدی كلامـی بوده كه حتی درون اصول دین نیز تأثیر داشته است.
قاضی عبدالجبار معتزلی، علاوه بر نگارش كتابی جداگانـه با عنوان «المحیط بالتكلیف»، یك جلد از موسوعه كلامـی بزرگ خود «المغنی» را بـه بحث تكلیف اختصاص داده است.
جبر و اختیـار، خلق افعال عباد، استحقاقی بودن پاداش های اخروی یـا تفضلی بودن آن، مسائلی هستند كه بر محور حق و تكلیف مـی چرخند؛ اگر این عقیده را بپذیریم كه پاداش های الهی بر اساس استحقاق است، حقی به منظور بنده بر مولا درون نظر گرفته شده است، و اگر بر این اعتقاد پای فشردیم كه پاداش ها بالاستحقاق نیست، بلكه بالتفضل است، درون این صورت حقی به منظور بنده قائل نشده ایم، بلكه این خداست كه هم تكلیف داده و هم توفیق عمل، به منظور عمل صالح پاداش مـی دهد، و پاداش او نیز به منظور چیزهایی هست كه خود او بـه ما داده است.
آنان كه از اختیـار و استحقاق دفاع مـی كنند، مستندات بسیـار قوی قرآنی دارند، اشاعره نیز بـه آیـات فراوانی از قرآن استناد مـی كنند، اما شیعه این دو دسته از آیـات را درون كنارهم مـی پذیرند و هیچ دسته را بـه نفع دسته دیگری كنار نمـی زنند.
شیعه بـه دلیل توجه بـه همـه انواع بیـان قرآن بـه «امر بین الأمرین» مـی رسد؛ عقیده ای كه نـه سبب انكار چیزی از قدرت و اراده الهی مـی شود و نـه حسن و قبح عقلی و درك فطری ما را ازحسن و قبح نادیده مـی انگارد، بنابراین همچنان بـه عدل الهی ـ كه نتیجه داشتن تكلیف و اختیـار هست ـ پایبند مـی ماند؛ چیزی كه معتزله نیز از آن طرفداری مـی كند. اما این بـه معنای بازنشسته شدن خدا و اراده مطلق انسان نیست. اگر چه اراده و خواست انسان به منظور عمل صالح مـهم است، اما که تا خدا نخواهد و توفیق ندهد، این خواست عملی نخواهد شد:
«فأین تذهبون. إن هو إلاّ ذكر للعالمـین. لمن شاء منكم أن یستقیم. و ما تشاءون إلاّ أن یشاء الله ربّ العالمـین» تكویر/26ـ 29
بنابراین، با آن كه خداوند بـه ما سرمایـه عمل صالح ـ یعنی اصل حیـات را ـ داده و توفیق عمل صالح را نیز بـه ما ارزانی كرده است، اما بـه ما حق انتخاب داده كه ایمان و عمل صالح را برگزینیم یـا خسران را:
«والعصر. إنّ الإنسان لفی خسر. إلاّ الذین آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصبر» العصر/1ـ3
و با همـین ترازو هست كه كردار انسان ها وزن خواهد شد.
همان گونـه كه درون نگاه حقوقی، حق و تكلیف بر محور عدالت مـی چرخد، درون بحث كلامـی نیز شیعه و معتزله حق و تكلیف را بر اساس عدل بررسی كرده اند، بحث عدل الهی نیز درون نظر شیعه و معتزله ازهمـین جا سرچشمـه گرفته است.
اگر چه اشاعره خدا را خالق افعال بندگان دانسته و قائل بـه جبر شده اند، اما این درون نظر آنان بـه معنای انتساب صفت ضد عدل بـه خدا نیست. آنان خدا را ظالم نمـی دانند. بـه دلیل تفاوتی كه بین خلق و كسب مـی بینند، خدا را خالق افعال عباد و عباد را كاسب افعال خویش مـی دانند و بدین سان عدالت الهی را درون پاداش و كیفر بـه سبب كسب عباد، گردن مـی نـهند.
اما شاید مـهم ترین نكته درون این مـیان مبنای عدل باشد، كه آیـا حسن عقلی دارد یـا شرعی؟ اصل اختلاف همـین جا است؛ شیعه و معتزله حسن و قبح عقلی را باور دارند، اما اشاعره برآنند كه حسن و قبح احكام و افعال فقط حتما از سوی شرع تعیین و بیـان شود.
اینـها زمـینـه های بحث است، اما شاید چندان لزومـی نداشته باشد كه بـه تفصیل بـه این جنبه از مسأله پرداخته شود. چیزی كه دراینجا مورد توجه هست این هست كه حق و تكلیف؛ چه با نگاه حقوقی و چه با نگاه كلامـی، نمـی تواند از مسأله عدالت جدا شود.
بحث عدل الهی از یك سو و توحید از سوی دیگر مباحث دقیق و نظریـه پردازی های ظریفی را سبب شده است. بنابراین بـه جز عدل، اصل توحید نیز درون این زمـینـه مورد توجه است، بنابراین، یك محور مـهم دیگر درون بحث حق و تكلیف درون علم كلام اسلامـی؛ دغدغه عمده اشاعره، یعنی توحید است، از این رو بر دو مسأله پای مـی فشارند، یكی اینكه خالق افعال بندگان نیز خداوند است، همان گونـه كه خالق خود بندگان است، و دیگر اینكه خداوند درون برابر آفریدگان خویش مكلف نیست.
اما عدلیـه نیز دغدغه جدی داشته درون مـیان صفات كمال الهی بر عدل تكیـه ویژه دارند. اگر وعده های الهی برپایـه پاداش و كیفر و اینكه خداوند بر خویش پاداش احسان را واجب كرده، درست و راست باشد، كه هست، بعد باید هر عملی پاداش و كیفر متناسب خویش را داشته باشد؛ بـه این معنی كه هیچ عمل شایسته ای بی پاداش نماند. اگر چه كیفر بزهكاری ها مورد اختلاف است، و معتزله خلود درون آتش را به منظور بزهكاران حتمـی مـی داند، اما شیعه، معتقد هست كه كیفر گناهان متناسب با آن و زمان دار است، بعد از كیفر متناسب، گناهكاران نیز از آتش جهنم نجات خواهند یـافت، و مشركان خالد درون جهنم هستند.
اصطلاح متكلمـین این هست كه پاداش های الهی به منظور شایسته كاران بالتفضل هست یـا بالاستحقاق؟ مشكل اساسی بالتفضل بودن پاداش ها این بود كه نقش اعمال شایسته جدی گرفته نمـی شد؛ با اینكه شخص عملی انجام داده كه درون خور تحسین و پاداش است، اما این عمل حقی به منظور انجام دهنده آن ایجاد نكرده است. اما اگر پاداش الهی بـه استحقاق باشد، آن گونـه كه معتزله مـی گفتند، این مشكل حل مـی شد، پاداش، حق انسان های شایسته كار خواهد بود، همان گونـه كه كیفر، سزای بزهكاران است. اما مشكل بزرگ دیگری خودنمایی مـی كرد؛ زیرا اشاعره مـی گفتند لازمـه این نظریـه این هست كه خداوند سبحان درون برابر بندگان مسئول باشد، یعنی خداوند نیز مكلّف فرض مـی شد؛ زیرا بعد از انجام كارهای شایسته به منظور شایسته كاران حقی ایجاد مـی شود، و این حق بر خداوند فرض مـی شود، و هر كس كه حقی بر عهده او قرار گیرد، مكلف است.
در فلسفه غرب نیز این بحث بـه گونـه ای مطرح بوده است، مثلاً نتیجه نظریـه كانت همانند نظریـه اشاعره است؛ زیرا او خدا را درون برابر بندگان مكلف ندانسته و چیزی را بر خدا واجب نمـی داند.6
در آیـات قرآن، كلماتی هست كه ظاهر آنـها پاداش الهی را بالاستحقاق نشان مـی دهد، آیـاتی كه از چند برابر شدن پاداش مؤمنان شایسته كار سخن مـی گوید، این نشان مـی دهد كه اصل پاداش حقی هست كه خداوند آن را چند برابر مـی كند.
برخی مـی پندارند كه قرآن فقط از تكلیف سخن گفته و توجه چندانی بـه حقوق انسان ها ندارد، اما واقعیت این هست كه قرآن كریم بـه حقوق اساسی و دیگر حقوق انسان توجه جدی دارد و حقوق فوق العاده ارزشمندی را بـه رسمـیت مـی شناسد. اگر بخواهیم حقوق و تكالیف را بـه همان گونـه ای كه كانت طبقه بندی كرده درون قرآن بیـابیم، چندان دشوار نخواهد بود، جز اینكه مسلمانان عدلیـه پا را از این نیز فراتر نـهاده و از حقوق انسان درون برابر خداوند متعال سخن گفته اند؛ كه آیـا پاداش الهی بـه استحقاق هست یـا بـه تفضل؟ درون حالی كه اشاعره نظریـه دوم را پذیرفته اند، شیعه و معتزله از تعبیر استحقاق استفاده كرده اند.
به طور نمونـه بیشتر تفاسیر شیعی درون ذیل آیـه 26 سوره یونس كه مـی فرماید:
«للذین أحسنوا الحسنی و زیـادة و لایرهق وجوههم قتر و لا ذلّة أولئك أصحاب الجنّة هم فیـها خالدون» یونس/26
گفته اند: منظور از «الحسنی» پاداشی هست كه بـه استحقاق بـه بندگان مـی رسد و منظور از زیـاده، ده برابر یـا بیشتر از آن هست كه خداوند درون قرآن بـه نیكوكاران وعده آن را داده است. این تعبیر درون بیشتر تفاسیر شیعه موجود است.7
علامـه طباطبایی اگر چه خود نیز از استحقاق و تفضل درون این آیـه سخن مـی گوید، اما بیـان خویش را این گونـه تكمـیل مـی كند كه مراد از استحقاق، پاداش بـه مثل است، یعنی بـه اندازه ای كه خداوند به منظور هر عملی تعیین كرده، اما زیـاده چند برابر آن است، درون ترجمـه المـیزان صراحت بیشتری وجود دارد كه استحقاق عبد بـه معنای طلب كار شدن او از خداوند (جلّت عظمته) نیست، بلكه مقصود از «حسنی» پاداش بـه اندازه عمل است، و مقصود از زیـاده، بخشش بیشتر.
این سخن اگر چه بـه مذاق شیعه امامـی سازگارتر است، اما درون بسیـاری از كتب تفسیر ما بـه صراحت دیده نمـی شود.8
معتزله برخی از امور را بر خدا واجب مـی دانند؛ مانند لطف را، كه بـه عنوان قاعده لطف معروف است.9
تعبیر استحقاق به منظور انسان، بـه عدالت بر مـی گردد، اگر خداوند بدكاران و ستمگران را مجازات نكند، داد مظلومان را از آنان نگیرد و به نیكوكاران پاداش مناسب ندهد خلاف عدالت الهی است، این همان چیزی هست كه درون بحث خلود گناهكاران درون آتش از سوی معتزله نیز مطرح است.
صرف نظر از این مسأله مـهم كه سبب تفاوت جدی درون عقاید فرق اسلامـی شده است، حق و تكلیف بـه نگاه حقوقی درون قرآن بسیـار جدی و گسترده است.

پی نوشت‌ها:

1. سروش، عبدالكریم، مقاله حكومت دمكراتیك دینی، درون كتاب حقوق بشر از منظر اندیشمندان، صفحه327.
2. درون این زمـینـه بنگرید به: لیتل، دانیل، تبیین درون علوم اجتماعی، ترجمـه عبدالكریم سروش،
3. همان.
4. ابوزید، نصر حامد، دوائر الخوف، قرائة فی خطاب المرأة، لبنان، المركز للنشر الثقافی العربی، الطبعة الأولی، 1999م، 86. اصل عبارت چنین است: «إنّ المرأة لاتناقش اطلاقاً إلاّ بوصفها قضیة اجتماعیة، و إدا فی دائرة القضایـا الدینیة هو فی الحقیقة تزییف لها، و قتل لكلّ إمكانیـات الحوار الحرّ حولها… و هذا إطار لایسمح بالتداول الحرّ للأفكار».
5. همان.
6. كانت، ایمانوئل، مابعد الطبیعه اخلاق، فلسفه حقوق، ترجمـه دكتر منوچهر صانعی دره بیدی، تهران، انتشارات نقش و نگار، 1380.
7. از جمله تفاسیر شیعه كه این بیـان را دارند تفاسیر زیر هستند:
طوسی، محمد بن حسن، التبیـان فی تفسیر القرآن، تحقیق احمد قصیر العاملی، 5/365.
طبرسی، فضل بن حسن، جامع الجوامع، تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 2/ 108. همو، مجمع البیـان، بیروت، دار احیـاء التراث العربی، 3/104.
فیض كاشانی، محمد بن مرتضی، الصافی، بیروت، مؤسسة الاعلمـی، 2/400.
كاشانی، ملافتح الله، منـهج الصادقین فی الزام المخالفین، تهران، كتابفروشی اسلامـیه، 4/359.
بحرانی، هاشم، البرهان، 3/183، روایت 4 «الزیـادة هبة من الله».
كاشانی، محمد بن مرتضی، تفسیر المعین، قم، كتابخانـه آیة الله مرعشی ، 1/525.
شبر، عبدالله، الجوهر الثمـین،كویت، الالفین، 3/152.
قمـی مشـهدی، محمد، كنز الدقائق و بحر الغرائب، تهران، سازمان چاپ و انتشارات، 1/881.
حائری طهرانی، مـیر سید علی، مقتنیـات الدرر و ملتقطات الثمر، تهران، دارالكتب الاسلامـیة، 1337، 5/237.
سبزواری ، شیخ محمد، الجدید فی تفسیر القرآن، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1402ق، 3/318.
مغنیـه، محمدجواد، تفسیر الكاشف، بیروت، دارالعلم للملایین، 4/151.
8. طباطبایی، محمد حسین، المـیزان فی تفسیر القرآن، تهران، دارالكتب الاسلامـیة،10/40 (و ترجمـه المـیزان،10/59) علامـه با این بیـان كلمـه استحقاق را نیز بـه تفضل بر مـی گرداند:
«و المراد بالمثوبة الحسنی، و المراد بالزیـادة الزیـادة علی الاستحقاق، بناء علی أن الله جعل من فضله للعمل مثلاً من الجزاء و الثواب، ثمّ جعله حقاً للعامل فی مثل قوله: «لهم أجرهم عند ربّهم» (آل عمران/199) ثم ضاعفه و جعل المضاعف منـه أیضاً حقاً للعامل كما فی قوله: «من جاء بالحسنة فله عشر أمثالها» (الانعام/160) و عند ذلك كان مفاد قوله: « للذین أحسنوا الحسنی» استحقاقهم للجزاء و المثوبة الحسنی، و تكون الزیـادة هی الزیـادة علی مقدار الاستحقاق من المثل أو العشرة الأمثال، نظیر ما یفیده قوله: «فأمّا الذین آمنوا و عملوا الصالحات فیوفّیـهم أجورهم و یزیدهم من فضله» (النساء/173) مقایسه شود با سایر تفاسیر.
9. عالمان ما نیز تعبیر لطف را درون اصول فقه بررسی كرده و بر اساس آن استنباطاتی انجام داده اند، شیخ طوسی درون كتاب معروفش عدة الأصول مـی نویسد:
«إختلف المتكلّمون فی اصل اللطف، فالاشاعرة أنكروه و أثبته العدلیة من الامامـیة و المعتزلة و الزیدیة، و یجب التنبیـه إلی أن منشأ الخلاف بینـهما یعود إلی أن العدلیة تری أن اللطف یرتبط بأصل العدل و مبدأ خلق العباد لأفعالهم، و أن اللطف واجب علی الله تعالی، بینما ینكره الاشاعرة. و المقصود من اللطف عند العدلیة هو الفعل الذی یقرب العبد من الطاعة و یبعده عن المعصیة…». (عدة الأصول، 2/642.)

 نویسنده : سید حیدر علوی نژاد

 

منبع: فصلنامـه پژوهشـهای قرآنی




[حق و تکلیف درون نگاه قرآن - altebyan.ir برنامه یوم الجدید]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Mon, 02 Jul 2018 03:30:00 +0000